واژه ها حرف ها و کلام ها در گذر زمان میآییند و میـــــــــرونند
اما خاطره خوش باهم بودن هستـــــــ که میماند
افتخاریستـــــــ در کنار شما بودن حتی اگر فراموش شدم …
شنیــده بودم که “خاک سرد است”
ایـــن روزها اما انگار آنقـــدر هوا ســـرد است،
که زنــده زنــده فراموش می کنیــم یکدیگـــر را

از همان آب هایی که می پرد توی گلو و سالها سرفه میکنیم !

ماههاست فراموشش کرده ام ؛
خاطراتش را هم … !
ولی نمی دانم دستانم چرا هنوز به نوشتن نامش
ذوق میکنند !
هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت یا فراموش شدن …
به هر حال دارم فراموش می کنم فراموش شدنم را …

او زاده ی غــم بـود کـه از خــاطــر دوستـــان گشــت فراموش …

خاطراتت را
بوسه هایت را
و لمس حس بودنت را
همه و همه را به دست سرد باد سپردم
یادم تو را فراموش…

به همــــه ی باورهـ ـــایم سوگنـ ـــد
هیچ چیـ ـــزی برایــ ــم مهـ ـــم نیسـ ــت!
فراموشـ ــت نمیکنـ ـــم
یک کـ ـــلام
و این یعنـ ـــی
نهایـ ـــت خوشـ ــبختی!!

فرامــــــوش . . .
یه چیزی ته قلبم خندید و گفت : یادمه

در یک ساعت می شه یک نفر رو دوست داشت
و در یک روز فقط یک روز می شه عاشق شد
ولی یک عمر طول می کشه تا کسی رو فراموش کرد . . .


مشترک مورِد نظر، “فراموشی” دارد!

تمام سپاس من از کسی است که به من نیاز نداشت؛ اما فراموشم نکرد…

وقـــتی صـــبــح میشـــــــود تــو را کـه نـه …
ولــــــی !
قــــــــولم را فـــــــرامـــوش میکـــــــنم !!!

اینجا گم که مى شوى به جاى اینکه دنبالت بگردند ، فراموشت مى کنند …

کافی است دراز بکشم ، چشم هایم را ببندم و برای همیشه … بمیرم !

وقتى که میگى :
“دیگه برای همیشه فراموشش کردى”
و هیچ احتیاجى بهش ندارى و تمام بد و بیراه های دنیا رو نصیبش میکنى …
دقیقا همون زمانیه که :
بیشتر از همیشه دلت براش تنگ شده …