این دیده نیست قابل دیدار روی تو/ چشمی دگر بده که تماشا کنم تو را
تو در میان جمعی و من در تفکّرم/ کاندر کجا روم و پیدا کنم تو را . . .
این دیده نیست قابل دیدار روی تو/ چشمی دگر بده که تماشا کنم تو را
تو در میان جمعی و من در تفکّرم/ کاندر کجا روم و پیدا کنم تو را . . .
بگذار بگویمت دلم غم دارد
یک عالمه اشک و آه و ماتم دارد
عجّل بظهور، عصر آدینه ها
ای یوسف فاطمه تو را کم دارد . . .
اگرچه روز من و روزگار می گذرد
دلم خوش است که با یاد یار می گذرد
چه قدر خاطره انگیز و شاد رویایی است
قطار عمر که در انتظار می گذرد . . .
ترسم بمیرم از غم هجران تو یابن الحسن (عج)
در آرزوی دیدن دوران تو یابن الحسن (عج)
روزی اگر چشمان من افتد بروی ماه تو
این نیمه جان را می کنم قربان تو یابن الحسن (عج)
ای دل اگر عاشقی، در پی دلدار باش/ بر در دل روز و شب منتظر یار باش
دلبر تو جاودان بر در دل حاظر است / روزن دل بر گشا، منتظر یار باش . . .
عصریست غریب و آسمان دلگیر است
افسوس برای دل سپردن دیر است
هر روز بـهان ه ای گرفتیم و گذشت
عیب از من و توست عشق بی تقصیر است . . .
خسته از همسفر و شهر و دیار / خسته از این شب غمدیده و تار
خسته از قحطی باران و نگاه / بر کویر دل خشکیده ببار
خسته ام از گذر ثانیه ها / خسته از جاده ی بی اسب و سوار
خسته از دوختن چشم به راه / مژه هامان شده پر گرد و غبار
خسته از سوزش سرمای شدید / خسته از غیبت باران و بهار
مغرب شب زده را مشرق کن / بزن آن پرده ی غیبت به کنار
من گریه می ریزم به پای جاده ات تا / آیینه کاری کرده باشم مقدمت را
اول ضمیر غائب مفرد کجایی؟ / ای پاسخ آدینه های پر معما . . .
از میان اشک ها خندیده می آید کسی / خواب بیداری ما را دیده می آید کسی
با ترنم با ترانه با سروش سبز آب / از گلوی بیشه خشکیده می آید کسی . . .
مولای من! باید به ارتفاع دل شما اقتدا کنم / تا اضطراب بی کسیام را دوا کنم
من وسعتی شبیه کویری شکستــهام / باید برای بارش این شب ابری دعا کنم . . .
هر کجا سلطان بود، دورش سپاه و لشکر است
پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشکر است
با خبر باشــید ای چشم انتظاران ظهــــور
بهترین سلطان عالم از همه تنهاتر است
از انتظار خسته ام و یا دلم گرفته است؟ / تو مدتی است رفته ای ، بیا دلم گرفته است
نگاه سرد پنجره به کوچه خیره مانده بود / گمان کنم بداند او چرا دلم گرفته است . . .
تعداد صفحات : 2