از میان اشک ها خندیده می آید کسی / خواب بیداری ما را دیده می آید کسی
با ترنم با ترانه با سروش سبز آب / از گلوی بیشه خشکیده می آید کسی . . .
ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری / کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی / ای آنکه در حجابت دریای نور داری . . .
ای منتظر بیا و نظر کن که داغ هجر / با لالههای سوخته دامان چه میکند
در حسرت تو دربدری شد نصیب خضر / ورنه به سیر کوه و بیابان چه میکند . . .
بهار عشق شکوفا نمی شود بی تو / بیا که غنچه ی دل وا نمیشود بی تو
بر آی از افق ای آفتاب صبح امید / که شب رسیده و فردا نمی شود بی تو . . .
از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام / گل کرد خار خار شب بی قراری ام
تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو / دیدم هزار چشم در آیینه کاری ام . . .
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن / گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم / گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم . . .
از فراقت به جوانی همگی پیر شدیم / بی تو از وادی دنیا همگی سیر شدیم
بی خود از حادثه ی عشق تو دیوانه و مست / عاشق کوی تو گشتیم و زمین گیر شدیم . .
کوچه های شهر ما ویران نمی ماند عزیز / کار و بار عشق بی سامان نمی ماند عزیز
یک نفر فردا زمین را نور باران می کند / «مهدی» ما تا ابد پنهان نمی ماند عزیز . . .
در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی / من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی
خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری / در مسیرت جان فشانم گل بکارم تا بیایی . . .
اسیر پنجه ی دردیم بی تو / نگاه نرگسی زردیم بی تو
اگر چشم انتظار تو نبودیم / در این دنیا چه می کردیم بی تو . . .
دلی دارم که رسوای جهان است / گرفتار بتی ابرو کمان است
نگاهم سوی طاووسی بهشتی است / که نامش مهدی صاحب الزمان است
مرا با عشق خود درگیر کردی / به پایم با غمت زنجیر کردی
بدان دنیای بی تو هیچ باشد / دلم را از زمانه سیر کردی
تو با رفتن به پشت ابر ایّام / غروب جمعه را دلگیر کردی
یا اباصالح ادرکنی . . .
دوست دارم که یک شب جمعه/ صبح گردد به رسم خوش عهدی
ناگهان بشنوم زسمت حجاز/ نغمه ی دلخوش انا المهدی
یااباصالح (مهدی( ازپرده برون آی که دلم غرق تمناست
تقصیردلم نیست تماشای توزیباست . . .
آقا بیا به خاطر یاران ظهور کن / ما را از این هوای سراسیمه دور کن
وقتی برای بدرقه ی عشق میروی / از کوچه های خلوت ما هم عبور کن . . .
این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم
سالها منتظر سیصد و اندی مردانیم آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید به گمانم که بنا نیست یارش باشیم . . .
خدا کند که مرا با خدا کنی آقا / زقید و بند معاصی جدا کنی آقا
دعای ما به در بسته می خورد ای کاش / خودت برای ظهورت دعا کنی آقا . . .
وقتى بهسان خورشید از گوشهاى برآیى / روشن شود جهانى وقتى که تو بیایى
ماندم در انتظارت اى کوکب هدایت / بنما جمال خود را اى آیت خدایى . . .
بهار بی گل نرگس شبیه پاییز است / و بـی تــو کلِ زمانهایمان غم انگیز است
بیا کـه منجمدانه قیام ممکن نیست / بیا که سهم زمین از بهار ناچیز است . . .
کى رفتهاى ز دل، که تمنا کنم تو را؟!
کى بودهاى نهفته، که پیدا کنم تو را؟!
غیبت نکردهاى، که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهاى، که هویدا کنم تو را
بیا باغ و گل بی قرار تو اند / شب و پـنجره وامدار تواند
در این بغض و تردید و ناهمدلی / دل و دیـده در انتظار تو اند . . .
این جشنها برای من ” آقا ” نمیشود!
شب بـا چـراغ عاریـه، فردا نمیشود
خورشیدی و نگـاه مـرا میکنی سفید
میخـواستـم ببینـمت؛ امـّا نمیشود!
بیا که صبر برایم چه خوب معنا شد / در انتظار ظهورت دلم شکیبا شد
تمام دفترعمرم سیاه شد اما / امید دیدن رویت دوباره پیدا شد . . .
یا صاحب الزمان ادرکنی
خدا کند که رضایم فقط رضای تو باشد / هوای نفس نباشد همه هوای تو باشد
خداکند که گزارت فِتد به منظر چشمم / که سجده گاه نمازم به جای پای تو باشد . . .
کدام نقطه ی این خاک زیر پا ی تو نیست
کدام پاره ی خورشید آشنا ی تو نیست ؟
بگو کدام نسیم شکفته در واد ی است
که ذهنش آینه بندانی از صفا ی تو نیست ؟
تعجیل در فرج آقا امام زمان صلوات
ورق های توسل گشته دسته / و انگشتانمان هم پینه بسته
فقط از تو سرودیم و نگفتیم / که از اعمالمان هستی تو خسته . . .
به امید ظهورش و به امید آمرزش گناهانمان
برای من بیا امشب دعا کن / مرا از بند این دنیا رها کن
بیا و یک نظر بر من بیافکن / سپس من را به دردت مبتلا کن . . .
کوه باید تو را رکوع کند / ماه باید تو را خضوع کند
«سرافرازی» به احترام حضور / پیش پای شما خشوع کند . . .
فقط گفتی به ما پرواز ، پرواز! / در زندان غیبت کی شود باز ؟
بدون تو چگونه پرگشاییم؟ / برای هر عمل هستی سر آغاز . . .
غروب جمعه رسیده است و باز تنهایی / غروب این همه غربت چرا نمی آیی؟!
زمین به دور سرم چرخ می زند پس کی / تمام می شود این روزهای یلدایی . . . ؟
دستم به دامانت در این آغاز فصل سرد / آخر سکوت تو غزل را می کشد برگرد
آوار غم بر شانه های شهر را بنگر / شعری بخوان آرامشی پیدا کند این درد . . .