بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی؟
دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟
آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو
پاهایم را که درون آب می زنم، ماهی ها جمع می شوند
شاید این ها هم فهمیده اند / عمری “طعمه روزگار”بوده ام . . .
قلبم تهی ز شوق و رنگ / قلبم را جنگ آب و نهنگ
قلبم تباه ز تاریکی و ننگ / قلبم مرده درآغوش سنگ . . .
در دلم حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد
و چه اندوه عجیبی ست که در خلوت دل
یاد یک دوست نباشد که تو را غرق تماشا سازد . . .
بی سر و پایم سر وپایم توباش
مانده ی راهم ره و هادی تو باش
گر برهند عالم و آدم ز من
آبر و عزّت و جاهم تو باش . . .
شاید با هم بودن سخت تکرار شود
اما به یاد هم بودن را هر لحظه میتوان تکرار کرد . . . .
نیمه ی گمشده ام نیستی که با نیمه ی دیگر به جستجویت برخیزم
تو تمام گمشده ی منی . . .
امان از این بوی پاییزی و آسمان ابری ، که آدم نه خودش میداند دردش چیست
و نه هیچ کس دیگر ، فقط میداند که هرچه هوا سردتر میشود ، دلش آغوش گرم میخواهد .
یارم از بهر فراقت به کجا سر بزنم / شوق دیدار تو دارم ، به کجا پر بزنم . . . ؟
دلم درد می کند
انگار
خام بودند
خیال هایی که به خوردم داده بودی . . .
رشته ی محبت را باید به ضریح دلی بست که خیال کوچ کردن نداشته باشد . . .
دگر درد دلم درمان ندارد / مسیر عاشقی پایان ندارد
مرا در چشم خود آواره کردی / نگاهت دور برگردان ندارد . . .
گـفـت : بـگـو ضـمـایـر را
گـفـتـم : مــَن مـَن مـَن مــَن مَــن مــَن
گـفـت:فــقـط مــن ؟
گـفـتـم: بـقـیـه رفـتـه انـــد . . .
قدِ تو به عشق نمیرسید
غرورم را زیر پایت گذاشتم تا برسد ، اما باز هم نرسید . . .
اگر تنهایی ام چشم مرا بست / اگر دل از تنم افتاد و بشکست
فدای قلب پاک آن عزیزی / که در هر جا که باشد یاد ما هست . . .
باران که می بارد همه چیز تازه می شود
حتی داغ نبودنِ تو . . .
با اینکه ازم دوری اما هر وقت دستمو میزارم رو قلبم ، میبینم سر جاتی !
تو که با دیگرانت بود میلی / چرا یادت مرا بشکست خیلی ؟
مگر قصدت پریشانی ما بود / که عشق ما نشد مجنون و لیلی . . . ؟
همیشه در ریاضیات ضعیف بودم
سالهاست دارم حساب میکنم چگونه من بعلاوه ی تو ، شد فقط من . . .
کل اسم های تو موبایلم رو به اسم تو تغییر دادم
حالا هرروز بهم زنگ میزنی
یکبار هم نه ، چند بار ، تازه تغییر صداهم میدی
من که میدونم تو هم دلت تنگ منه . . .
در شادی من شریک باش ای ساعت / در فکر لباس شیک باش ای ساعت
تعجیل بکن ، دلم برایش تنگ است / کم عاشق تیک و تاک باش ای ساعت . . .
عشق یعنی پاک بودن در فساد / آب ماندن در دمای انجماد . . .
زندگی شطرنج دنیا و دل است / قصه پررنج صدها مشکل است
شاه دل کیش هوسها میشود / پای اسب آرزوها در گل است
فیل بخت ما عجب کج میرود / در سر ما بس خیالی باطل است
ما نسنجیده پی سرباز او / غافل اینکه او حریفی قابل است
مهره های عمر من نیمش برفت / مهره های او تمامش کامل است . . .
من
دهقان فداکاری شده ام ، که تمام وجودش را به آتش کشیده روبرویت
و تو
قطاری که چشم دیدن مرا ندارد . . .
کتاب آغوشت
سوره ی لب هایت
آیه ی بوسه هایت
آنچنان پای بندم به این کیش
که هزار شیطان نمی توانند
لحظه ای
ذره ای
ایمانم را سست کنند . . .
عشق ،یعنی که تکان خورده و سرپا بشویم
زورکی هم که شده در دل هم جا بشویم
آنقَدَر صبر که شاید علفی سبز شود
پای هم پیر شویم و متوفّی بشویم !
هر چه گویم عشق را شرح و بیان / چون به عشق آیم خجل مانم از آن
گرچه تفسیر زبان روشنگر است / لیک عشق بی زبان زان خوشتر است . . .
کاسه ی صبر که هیچ
صبر کاسه هم لبریز شد . . . !
دوستت دارم
طعم سیب میدهد لب هایش و من گناهکارترین حوّای زمینم
بهشت همینجاست ، در آغوش تو با لب های ممنوعه ات . . .
بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی ؟
دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی ؟
آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو
زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی ؟
پیانیست نیستم
خوب می نوازد انگشتانم اما
اگر بر تن تو
نوازشگر شوند . . .
دلم برای سادگی ام میسوزد وقتی
دستانت را برایم مشت میکنی
میپرسی: گل یا پوچ ؟
در دلم میگویم : دستهای تو . . .
عطرهای خوب ، شیشه خالی شان هم بعد سال ها هنوز عطر می دهد
درست مثل جای خالی تو . . .
خوشحالم که ساعتها را جلو کشیده اند
حالا یک ساعت کمتر از همیشه نیستی !
لباس هایم که تنگ می شد
می بخشیدم به این و آن
ولی دل تنگم را ، حالا
چه کسی می خواهد !؟
متون عاشقانه بسیار زیبا
عشق تصمیم نیست ، یک احساس است
اگر ما میتونستیم تصمیم بگیریم که چه کسی را دوست داشته باشیم
بعد از آن یک زندگی بسیار ساده و معمولی داریم
و از زندگی عاشقانه و جادویی سهمی نمیبریم . . .
جاگذاشته ام دلی
هرکه یافت
مژدگانی اش تمام “زندگی ام” . . .
برو ای خوب من، هم بغض دریا شو ، خداحافظ
برو با بی کسی هایت هم آوا شو ، خداحافظ
تو را با من نمی خواهم که “ما” معنا کنم دیگر
برو با یک “من” دیگر بمان “ما” شو، خداحافظ . . .
سلام بر آنان که لایق سلامند / یک رنگ و یکدل و یک مرامند
هم گلند هم گنجینه هم دوست / هرچه از وی تعریف کنی نیکوست . . .
تا تو در آغـوش من گل نکنی
این بهار ، بهار نمیشود . . .
آرزو دارم بهاران مال تو / شاخه های یاس خندان مال تو
آن خداوندی که دنیا آفرید / تا ابد همراه و پشتیبان تو . . .
غربت دیرینه ام را با تو قسمت می کنم / تا ابد با درد و رنج خویش خلوت می کنم
رفتی و با رفتنت کاخ دلم ویرانه شد / من در این ویرانه ها احساس غربت می کنم